ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
داستان بسیار بسیار جالب نخونی پشیمون میشی!
دختر در کتابخانه دانشگاه مشغول مطالعه بود
پسر جوانی اومد کنارش و در گوشش گفت میتونم اینجا بشینم
دختر با صدای بلند گفت: "من امشب خونه ات نمیام"
همه دانشجویان که در کتابخانه بودند با تعجب به پسر نگاه کردند و پسرک شرمنده شد رفت و در گوشه ای نشست مشغول مطالعه شد
پس
از مدتی دختر وسایلش را جمع کرد وقتی داشت از کتابخانه خارج میشد رفت و در
گوش پسر گفت من روانشناسی خوندم میدونم کاری کردم خجالت زده بشی
پسر بلند داد زد :"اوه یک شب 200 دلار زیاده"
همه دانشجوها با نفرت به دختر نگاه کردند
پسرک چشمکی زد و گفت منم حقوق میخونم میدونم چطور بی گناه رو گناهکار کنم