برداشتی مستند از کتاب اردگاه نوشته آزاده جانباز میکاییل احمدزاده
در آخرین روزهای جنگ تحمیلی دشمن با همکاری منافقین خلق عملیات گسترده ای علیه نیروهای ایرانی انجام داده بودند چندین کیلومتر به عمق خاک ایران از ناحیه جاده سومار به سه راهی ایلام نفوذ کرده بودند ما نیز در اثر در گیری های منطقه ای و تعقیب و گریز به حوالی شهر سومار که به دست متجاوزین عراقی افتاده بود رسیده بودیم. در روی جاده خاکی با آرایش باز راه می رفتیم که ناگهان یک خودروی عراقی در روی جاده درحال آمدن به سمت ما دیده شد یکی از سربازان دسته شناسائی که عرب زبان هم بود درروی جاده نشست نشانه رفت ومابه هر سو پراکنده شدیم سرباز شجاع با صدای بسیار به خودروی عراقی که خیلی نزدیک شده بود به عربی فریاد کشید:
قف : خودرو حامل یک افسر و دو نفر سرنشین و راننده بود آنها فرصت عکس العمل پیدا نکرده بودند در یک لحظه متوجه ما شده بوند وشاید خیال نمی کردند ما آزادانه در داخل محاصره آنها روی جاده راه برویم.